جدول جو
جدول جو

معنی شونک سر - جستجوی لغت در جدول جو

شونک سر
وسیله ای که توسط آن پشم را رشته رشته و نرم کننداین وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوره سر
تصویر شوره سر
در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سرک، بوبه، بوبک، پوپو، پوپش، بدبدک، کوکله، پوپ، بوبو، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، پوپک، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ سَ)
هدهد را گویند. (برهان قاطع). هدهد که آن را مرغ سلیمان نیز گویند. (بهار عجم) (آنندراج). پوپو. پوپک. شانه بسر. بوبو. بودبود. پوپش. هدهد باشد و آن را پوپوپک و پوپو و پوپه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). هدهد. (غیاث اللغات). آن را شانه سرک و پوپو و پوپوپک نیز گفته اند. (انجمن آرا) :
یا از خبر شمیم جانان
این شانه سر است و آن سلیمان.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو زَ نَ کِ سَ)
قسمت نرم از سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو زَ سَ)
هدهد و شانه بسر. (ناظم الاطباء). روزنه سر. رجوع به روزنه سر شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان با 512 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ)
دهی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقع در خاور جاسک و 10000گزی جنوب راه مالرو جاسک به چاه بهار است. جلگه و گرمسیر و سکنۀ آن 50 تن است. آب آن از چاه و محصول خرماو شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. پاسگاه گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
پوسته هاس ریزی که بواسطه قارچهای کچلی یا عارضه دیگر از پوست سر جدا میشود و لابلای موها جا می گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانه سر
تصویر شانه سر
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
شانه به سر
فرهنگ گویش مازندرانی
چمباتمه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاج گلی کرک مانند که بر ساقه ی نی باتلاقی پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دهستان دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
جایی که خاکش شور و نمکین است
فرهنگ گویش مازندرانی
شانه به سر، هدهد، شانه ای چوبی که دندانه ی آهنین دارد و
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
محل قرار دادن وسایل و لوازم شخصی در مزرعه یا محل کار
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در نزدیکی روستای ویسر کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
بلندی، فراز، بالا یال
فرهنگ گویش مازندرانی